محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

گل همه رنگش خوبه

گل همه رنگش خوبه بچه زرنگش خوبه تو کتابا نوشته تنبلی کاره زشته تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه پاشوپاشو صداش کن از رخت خواب جداش کن بشور دستو رویش شانه بزن به مویش ...
19 فروردين 1391

دست دست دست

  دست دست دست دست میزنم با دستام پا پا پا پا می کوبم با دو پام خوش خوش خوش خوشحال و شاد و خندون داد میزنم آهای آهای من اینجام چه خوب چه خوب که دست دارم خم میشم وهر چی بخوام ور می دارم پر میشم و تو باغچمون یه عالمه گل می کارم چه خوب چه خوب که پا دارم هر جا بخوام پا می زارم یواش می رم یواش می آم آسه قدم ور می دارم آسه قدم ور می دارم دستاتو بیار جلو نون بیار و کباب ببر صحرا پر از گل شده باز گل بیار و گلاب ببر بیا با هم بازی کنیم یه پا عقب یه پا جلو گرگم و گله میبرم دنبال من بدو بدو ...
19 فروردين 1391

آقای پستچی چه مهربونه

آقای پستچی چه مهربونه نشونیهارو وقتی می خونه میاد در خونه ها می رسونه نامه ها برای من هم نامه میاره همراه نامه شادی میاره نامه ای از یه دوستِ خوب وصمیمی از یه رفیق عزیز یار قدیمی ...
16 فروردين 1391

آی مژده مژده مژده

آی مژده مژده مژده عید و وقت شادی ست اخم هات رو باز کن ازهم وقت غم و غصه نیست آیینه بگیر تو دستات نگاه بکن به چشمات بگو به خودت مبارک تا که بخنده لبهات روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم با هر کی قهری امروز زود بکن آشتی آشتی بهش بگو که از اون کینه به دل نداشتی روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم یادت نره که امروز یک روز خیلی خوبه شاید که مهمون بیاد در خونت رو بکوبه مهمون حبیب خداست پس قدمش مبارک برو به کنارش بشین اون گله تو شاپرک روز به این قشنگی جشن به این بزرگی پس چرا شاد نباشیم بگو یا علی تا پا شیم ...
14 فروردين 1391

خانواده

مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر بابای خوبم چراغ خونست دستای گرم اون برام یه آشیونه است یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست داداش جون من لنگه نداره وقتی میاد برای من شادی میاره یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش خدای خوب و مهربون مواظبش باش خواهر خوبم چه نازنینه برای من فرشته ی روی زمینه یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر ما همه هستیم یه خونواده خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده شکر خدا داده به ما یه خونواده ...
14 فروردين 1391

تو قفسای باغ وحش حیوونای رنگارنگ

تو قفسای باغ وحش.......حیوونای رنگارنک پرنده های کوچولو ......میمون و شیر و پلنگ میمونه شکلک میسازه...... مردمو خوشحال میکنه با یک دونه توپ کوچیک ..... تنهائی فوتبال میکنه نگاه کن اون خرسه رو ...... وایساده روی دوتا پا خرگوشه رو نگاه کنین ...... هر میپره روی هوا طاووسه رو نگاه کنین چه خوشگل و قشنگه..... چترشو که باز میکنه نازو خوش آب و رنگه طاووسه رو نگاه کنین چه خوشگل و قشنگه..... چترشو که باز میکنه نازو خوش آب و رنگه ...
27 اسفند 1390

تو حوض خونه ما

تو حوض خونه ما ماهیهای رنگارنگ بالاو پائین میرن با پولکای قشنگ کلاغه تا میبینه کنار حوض میشینه توک میزنه تو آب حوض میخواد ماهی بگیره ماهیها تا میبینن به زیر آب شیرجه میرن کلاغ شیطون شیطونو زار و پریشون میکنن ...
27 اسفند 1390

سگ پاکوتاه

توی یک دهکده پر از گیاه سگی بود که اسم او بود پا کوتاه این سگ قهوه ای رنگ دم سیاه لانه ای داشت توی ده کنار چاه توی ده چوپانی خوب و با وفا همیشه گله رو میبرد به چرا   وقتی چوپان میرسید کنار چاه تا که چشم او میخورد به پا کوتاه او میگفت به پا کوتاه بمان تو جا تو نباید بیایی دنبال ما من خودم گله رو میبرم چرا با سگ زرد و بزرگ کد خدا وقتی مردم پا کوتاه را میدیدن همه به دست و...
24 اسفند 1390