محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

بازی

آی بازی بازی بازی  دارم میرم به بازی بازی قایم موشک با پیشی ناز کوچک چشم میذارم همیشه تا پیشی قایم بشه پیشی جونم قشنگه کوچیک اما زرنگه قایم میشه زیر تخت یا میره روی درخت هرجا بره پیشی جون زودی میادش بیرون چونکه منو دوست داره تنهام نمیگُـــــــــذاره ...
14 اسفند 1390

دعا

با این دو دست کوچکم دست می برم پیش خدا با دل پاک و روشنم دعاکنم،دعا،دعا آهای خدا، خدا خدا بشنو دعاهای مرا دعا برای مادرم دعا به شادی بابا به خانه ها صفا بده به جان ما وفا بده ...
9 اسفند 1390

مهمونی

 کنار گل تو باغچه  نشستن دو تا زنبور یه مهمونی گرفتن با یه دونه ی انگور                                خانوم و آقا مورچه رد میشدن از اونجا زنبورای مهربون صدا زدن بفرما!   شاپرک و کفشدوزک می پریدن رو گلها زنبورا ی مهربون صدازدن بفرما!   کنار باغچه حالا زیاد شدن مهمونا مورچه ها و کفشدوزک شاپرک و زنبورا   یه مهمونی گنده دادن اون دو تا زنبور منم بردم براشون دو تا خوشه ی انگور   ...
8 اسفند 1390

كفشدوزك كوچولو

کفشدوزک کوچولو حسابی غصه داره چون که برای دوختن دیگه کفشی نداره سوزنشو گذاشته کنار گل تو باغچه کاشکی براش بیارن یه لنگه کفش کهنه نخهاشو قیچی کرده تا که باشه آماده وقتی کفشی نداره نخها چه سودی داره از اون دورا میادش انگار صدای خش خش داره میاد هزارپا با یه بخچه رو دوشش تو بخچه اش گذاشته هزار تا کفش پاره حالا دیگه کفشدوزک هیچ غصه ای نداره ...
7 اسفند 1390

آواز خروس

آواز خروس   وقتی خروس نازم قوقولی قوقو رو سر داد از یه روز خوبِ خوب بازم  به من خبر داد   گفت عزیزم بیدار شو صبح شده باز دوباره هوا چه  روشن شده خورشیدخانوم بیداره   پاشو چشاتو واکن دنیا خیلی قشنگه خورشیدخانوم طلایی، آسمون آبی رنگه   زودباش با یاد خدا از خواب ناز بیدار شو وقتی صبحونه خوردی مشغول کار و بار شو ...
6 اسفند 1390

فرزندان ایران

دست دست دست دست مي زنم با دستام پا پا پا پا مي کوبم با پاهام خوش خوش خوش خوشحاال و شاد و خندون داد مي زنم آهاي آهاي من اينجام آهاي آهاي من اينجام چه خوب چه خوب که دست دارم هر چي بخوام بر مي دارم خم مي شم و تو باغچه مون يه عالمه گل مي کارم چه خوب چه خوب که پا دارم هر جا بخوام پا مي ذارم يواش مي رم و يواش ميام آسه قدم بر مي دارم دستاتو زود بيار جلو نون بيار و کباب ببر صحرا پر از گل شده باز گل بيار و گلاب ببر بيا با هم بازي کنيم يه پا عقب يه پا جلو گرگم و گله مي برم گرکم و گله مي برم دنبال من بدو بدو   البته ترانه اش را هم راحت می توانید تو اینترنت دانلود کنید و برا...
3 اسفند 1390

شب که میشه

به نام خدا   شب که میشه ستاره ها راهی آسمون میشن دور و بر ماه میشینن همدل و همزبون میشن   شب ها بیا کنارهم به آسمون نگا کنیم ستاره ها را ببینیم با همدیگه دعا کنیم   به یاد بیاریم که خدا ما آدما را آفرید ماه  قشنگ نقره ای ستاره ها را آفرید   بیا با هم بگیم خدا، خدای پاک و مهربون هر کسی که به  یادته به آرزوهاش برسون   شاعر: مهری طهماسبی دهکردی ...
3 اسفند 1390

یه پسر دارم شاه نداره

یه پسر دارم شاه نداره از خوشگلی تا نداره به کس کسونش نمی دم به کسی نشونش نمی دم به کسی میدم که کس باشه شیرین عسل و جیگر باشه شاه بیاد با لشگرش شاهزاده ها دور و برش واسه دختر کوچیکترش آیا بدم آیا ندم به کسی میدم که کس باشه واسه مامانش جیگر باشه (لازم به ذکر که این شعر را چند ماه پیش از وبلاگ آرتین جونم یاد گرفتم.) ...
27 بهمن 1390

خواب عجیب

یه شب که من خوابیدم خواب عجیبی دیدم خواب می دیدم یه مورچم یه مورچه ی سیاهم کوچولو و ریزه میزه یه خرده قدکوتاهم خواب می دیدم بار می برم دونه  به انبار می برم همراه چندتا مورچه رد شدم از یه کوچه اون کوچه خیلی تنگ بود میون راه، یه  سنگ بود به دنبال مورچه ها از سنگه رفتم بالا رو سنگه می دویدم جلوی پامو ندیدم خوردم زمین و پرت شدم از خواب ناز بیدار شدم از روی تختم افتادم میون اتاق ولو شدم دیدم که مورچه  نیستم میون کوچه نیستم یه بچه ی باهوشم شیطون و بازیگوشم ...
27 بهمن 1390