محمد مانی مظفریمحمد مانی مظفری، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

شعر و داستانهای کودکانه برای محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

آهویی دارم خوشگله

آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم دوریش برام مشکله کاشکی اونو می بستم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم وای چکنم وای چکنم کجا اونو پیدا کنم کاشکی اونو می بستم کاشکی اونو می بستم   ...
28 فروردين 1391

یک روز آقا خرگوشه

یه روز یه آقا خرگوشه اومد دمه خونه موشه موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت: آخ وایسا جونم کارت دارم من خرگوش بی ازارم کاریت ندارم از سوراخت بیا بیرون نمیخوای مهمون مادر موشه عاقل بود زنی باهوش و کامل بود نگاهی کرد به مهمون گفت به بچه موش: نترس جونم اون مهمونه خیلی خوب و مهربونه زود برو به اون سلام کن بیارش خونه. ...
28 فروردين 1391

توپ نی نی

  نی نی کو چولو یه توپ داشت به رنگ قرمز وزرد یه روز که رفت تو کوچه  اونو تو بازی گم کرد فکر می کنه که توپش پیدا نمی شه دیگه نی نی توی خیالش ساخته هزا ر تا قصه هی با خودش تو خونه حرف میزنه با قصه  از دست من فرار کرد چون بچه ای بدم من  از بس که توی بازی لگد به اون زدم من  ای توپ نازنینم برگرد بیا به خونه  فقط قلت می دم من خدا خودش می دونه ...
26 فروردين 1391

چشم چشم دو ابرو

اين شعر رو وقتي كوچيك بودم خيلي دوست داشتم چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن يك گردو حالا بذار دوتاگوش موهاش نشه فراموش چوب چوب يگ گردن اينم يك گردي تن دست دست دوتا پا انگشتا جوراب پا ببين چقدر قشنگه حيف كه بدون رنگه ...
26 فروردين 1391

دعوای مداد و پاک کن

هر چی مداد می کشید پاک میکنه اونو پاکن مداده عصبانی صدا می زد پاک نکن پاکن که گوش نمی داد پاک می کنه دوباره انگار به حرف مداد پاکن کاری نداره مداد با ناراحتی یه جیغ تو دفتر کشید محکم دوباره پاک کرد پاکن تا جیغشو دید مداد یه جیغ دیگه محکم محکم کشید پاکن بازم پاکش کرد اصلا از اون نترسید دعوا که بالا گرفت کاغذ دیگه تموم شد دفتر نقاشی شون پاره شد و حروم شد حالا مامان از داداش مدادشو زود گرفت ولی نی نی پاکن و گرفته بود سفت سفت  منبع:تبیان ...
26 فروردين 1391

خواب خنده دار

خواب که بودم یه هاپو  هاپ وهاپ و هاپ اومد تو  رسید به رختخوابم  فوری دوید تو خوابم  رفت و  رسید به پیشی  گفت زن من نمی شی پیشی ولی فرار کرد  خوابم رو خنده دار کرد ...
23 فروردين 1391

گربه من ناز نازیه

گربه من ناز نازیه همش به فکر بازیه یه توپ داره قلش میده می گیره و باز ولش میده گربه لیلی باهوشه اما زیاد بازیگوشه یه توپ داره رنگ ووارنگ میزنه به شیشه دنگ و دنگ گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه شبها همیشه وقت خواب میره می خوابه تو رختخواب گربه پوری شیطونه هی میره بیرون از خونه شبها کنار حوض میره میشینه و ماهی میگیره گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه منظم و مرتبه مثل خودم مودبه گربه مصطفی بلاست بهانه گیر و بد اداست راه میره و غر می زنه میخوره و نق می کنه گربه من نازنازیه همش به فکر بازیه ساکت و آروم می شینه فیلمهای کارتون می بینه گربه مهدی تنبله تنبل دست اوله مشغول خواب و خور خوره از جا تکون نمی خوره گربه ...
23 فروردين 1391

آقا پلیسه

این شعر رو وقتی بچه بودم توی مهدکودک یاد گرفتم آقا پلیسه شبا که ما می خوابیم آقا پلیسه بیداره ما خواب خوش می بینیم اون دنبال شکاره آقا پلیسه زرنگه با دزدا خوب می جنگه ما پلیس رو دوستداریم بهش احترام می ذاریم ...
23 فروردين 1391

پروانه قشنگ

پروانه ی قشنگی اومده خونه ی ما رفته میون باغچه نشسته روی گلها دلم می خواد بگیرمش بگیرم و خوب ببینمش پروانه  هی پر میزنه به همه گلا سر میزنه از دست من درمیره اینور و اونورمی ره من تو حیاط می شینم پروانه را می بینم بالهای اون قشنگه به روی هر دو بالش خالهای رنگارنگه ...
22 فروردين 1391