اتل متل شهابه دوست خوبم کتابه
دوست خوبه پسر جون
میده کتابی به اون
می گه بخون قصه هاش
اما مواظبش باش
با خوشحالی پسر جون
تو حیاط خونشون
میشینه نزدیک آب
تا که بخونه کتاب
وقتی کتابو خوندش
اونو زمین کوبوندش
اینورو و اونور پرید
زیر پاهاشو ندید
جفت پا پرید رو کتاب
هم پاره شد هم خراب
پیش خودش گفت خدا
چی کار کنم من حالا
رفت و کتابو خرید
اونو تو کاغذ پیچید
کادو رو برداشت و برد
به دوست خوبش سپرد
دوست خوب پسر جون
شدش چه شاد و خندون
آی بچه های زیبا
هستش کتاب دوست ما
جوری بخونین کتاب
تا که نشه اون خراب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی